- ۲۶ دی ۱۴۰۳
- کد خبر 184917
true
false
true
false
false
false
false
false
true
خبرطلایی ….وقتی مادر رو بردن تا برای آخرین بار روی پدر رو ببینه ، دلم می خواست یکی منو هم ببره ، اما خجالت کشیدم . یک لحظه متوجه شدم دستی از میون جمعیت محکم منو بغل کرد ، لذتی داشت غیر قابل شرح ، غرق بوسه ام کرد و در حالیکه موهای خیس ازعرق سرم رو نوازش می داد ، آهسته زیر گوشم گفت :
یادت باشه ، سهم من از شهادت یاران ، فقط اشک شماهاست..
لرزش شانه هاش رو از نجابت گریه هاش حس کردم ، بوی پدر همه وجودم رو فرا گرفت ..
false
false
false
false